مهتاب ملکوت
...سهم من از بی کرانه های معرفتش
پیشکش به امام مظلومم علی النقی الهادی (علیه السلام)... شهادتش تسلیت...
چند روزی توی فکر بودم که از برای این روزها و مناسبتها متنی دیگر بنگارم.
اما نمی توانستم با خودم کنار بیایم که از
آغاز رجب بنویسم، از بهانه ی دوباره خدا برای بندگانش.
یا از روزِ مردمان حلال خور بی ادعا "کارگران" بنگارم.
یا از نوستالژی خاطرات شیرین دوران دبستان و راهنمایی و... به بهانه ی روز معلم.
انگار همه مناسبتهای خوب و شیرین دست به دست هم داده بودند تا مرا اصلا" دست به قلم نکنند!! (هرچند که همین دل نوشت ها یا دغدغه نوشته های تکه و پاره را هم نمی شود گفت دست به قلم شدن!)
.
تا اینکه به یکباره دیدم ساعت حدود 19 است و دم دمای غروب جمعه؛ نمی دانم چرا ولی یکباره دلم گرفت و این ابیات:
می شود راه دلت را به دلم باز کنی؟
با من امشب غزل تازه تری ساز کنی؟
دیدگان دل من خسته به دیداری ماند
کاش با این دل من یک سفر آغاز کنی
بی ربط نوشت: مرا ببخش بخاطر نام هایی که صدا کردم ولی هیچکدام اسم "تو" نبود... الیس الله بکاف عبده؟
شور دیدارت اگر شعله به دلها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه است به شب ، اما نه !
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد
خود شناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
عقل ، یکدل شده با عشق ، فقط میترسم
هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد
یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری ست
باش تا کار من و عقل به فردا بکشد
زخمی کینه من ! این تو و این سینه ی من
من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد
حال با پای خودت سر به بیابان بگذار
پیش از آنی که تو را عشق ، به صحرا بکشد
فاضل نظری
.
بی ربط نوشت: به علی علیه السلام شناختم من، به خدا قسم، خدا را...