مهتاب ملکوت
...سهم من از بی کرانه های معرفتش
شازده کوچولو گفت: اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت: -یک چیزى است که پاک فراموش شده. معنیش ایجاد علاقه کردن است.
- ایجاد علاقه کردن؟
روباه گفت: -معلوم است. تو الان واسه من یک پسر بچهاى مثل صد هزار پسر بچهى دیگر. نه من هیچ احتیاجى به تو دارم نه تو هیچ احتیاجى به من. من هم واسه تو یک روباهم مثل صد هزار روباه دیگر. اما اگر منو اهلى کردى هر دوتامان به هم احتیاج پیدا مىکنیم. تو واسه من میان همهى عالم موجود یگانهاى مىشوى من واسه تو.
شازده کوچولو گفت: -کمکم دارد دستگیرم مىشود. یک گلى هست که گمانم مرا اهلى کرده باشد.
روباه گفت: -بعید نیست. رو این کرهى زمین هزار جور چیز مىشود دید.
...
روباه گفت: -زندگى یکنواختى دارم. من مرغها را شکار مىکنم آدمها مرا. همهى مرغها عین همند همهى آدمها هم عین همند. این وضع یک خرده خلقم را تنگ مىکند. اما اگر تو منو اهلى کنى انگار که زندگیم را چراغان کرده باشى. آن وقت صداى پایى را مىشناسم که باهر صداى پاى دیگر فرق مىکند! صداى پاى دیگران مرا وادار مىکند تو هفت تا سوراخ قایم بشوم اما صداى پاى تو مثل نغمهاى مرا از سوراخم مىکشد بیرون! تازه، نگاه کن آنجا آن گندمزار را مىبینى؟ براى من که نان بخور نیستم گندم چیز بىفایدهاى است. پس گندمزار هم مرا به یاد چیزى نمىاندازد. اسباب تأسف است. اما تو موهایت رنگ طلایی است. پس وقتى اهلی ام کردى محشر مىشود! گندم که طلایى رنگ است مرا به یاد تو مىاندازد، و صداى باد را هم که تو گندمزار مىپیچد دوست خواهم داشت!
...
فرداى آن روز دوباره شازده کوچولو آمد.
روباه گفت: -کاش سر همان ساعت دیروز آمده بودى. اگر مثلا سر ساعت چهار بعد از ظهر بیایى من از ساعت سه قند توی دلم آب مىشود و هر چه ساعت جلوتر برود بیشتر احساس شادى و خوشبختى مىکنم. ساعت چهار که شد دلم بنا مىکند شور زدن و نگران شدن. آن وقت است که قدرِ خوشبختى را مىفهمم! اما اگر تو وقت و بى وقت بیایى من از کجا بدانم چه ساعتى باید دلم را براى دیدارت آماده کنم؟... هر چیزى براى خودش قاعدهاى دارد!
...
به این ترتیب شازده کوچولو روباه را اهلى کرد.
لحظهى جدایى که نزدیک شد روباه گفت: -آخ! نمىتونم جلوی اشکم را بگیرم.
شازده کوچولو گفت: -تقصیر خودت است. من که بدت را نمىخواستم، خودت خواستى اهلیت کنم.
روباه گفت: همین طور است.
شازده کوچولو گفت: آخر اشکت دارد سرازیر مىشود!
روباه گفت: همین طور است.
-پس این ماجرا فایدهاى به حال تو نداشته.؟
روباه گفت: چرا، واسه خاطرِ رنگ گندم!! :)
بعد گفت: برو یک بار دیگر گلها را ببین تا بفهمى که گلِ خودت تو عالم تک است. برگشتنا با هم وداع مىکنیم و من به عنوان هدیه، رازى را به تو مىگویم.
شازده کوچولو بار دیگر به تماشاى گلها رفت و به آنها گفت: -شما سرِ سوزنى به گل من نمىمانید و هنوز هیچى نیستید. نه کسى شما را اهلى کرده نه شما کسى را. درست همان جورى هستید که روباه من بود: روباهى بود مثل صدهزار روباه دیگر. او را دوست خودم کردم و حالا تو همهى عالم تک است.
گلها حسابى از رو رفتند.
شازده کوچولو دوباره درآمد که: -خوشگلید اما خالى هستید. براىتان نمىشود مُرد. گفتوگو ندارد که گلِ مرا هم فلان رهگذر مىبیند مثل شما. اما او به تنهایى از همهى شما سر است چون فقط اوست که آبش دادهام، چون فقط اوست که زیر حبابش گذاشتهام، چون فقط اوست که با تبحر برایش حفاظ درست کردهام، چون فقط اوست که حشراتش را کشتهام، چون فقط اوست که پاى گِلِهگزارىها یا خودنمایىها و حتا گاهى پاى بُغ کردن و هیچى نگفتنهاش نشستهام، چون او گلِ من است.
و برگشت پیش روباه.
گفت: خدانگهدار!
روباه گفت: خدانگهدار!... و اما رازى که گفتم خیلى ساده است:
- جز با دل هیچى را چنان که باید نمىشود دید. باطن و درون دل را چشمِ سَر نمىبیند.
شازده کوچولو براى آن که یادش بماند تکرار کرد: باطن و درون را چشمِ سَر نمىبیند.
- ارزش گل تو به قدرِ عمرى است که به پایش صرف کردهاى.
شهریار کوچولو براى آن که یادش بماند تکرار کرد: -به قدر عمرى است که به پاش صرف کردهام.
روباه گفت: انسانها این حقیقت را فراموش کردهاند اما تو نباید فراموشش کنى. تو تا زندهاى نسبت به چیزى که اهلى کردهاى مسئولى. تو مسئول گلت هستی...
شازده کوچولو براى آن که یادش بماند تکرار کرد: -من مسئول گُلمَم.
(کتاب شازده کوچولو. آنتوان دوسنت اگزوپری)
به رسم پی نوشت: شازده کوچولو پرسید: از کجا بفهمم وابسته شدم؟ روباه جواب داد: تا وقتی هست نمی فهمی...
.
بی ربط نوشت: حقیقت را همه می دانند، حتی اگر به زبان نیاورند. حالا تو هی انکارش کن!
عشق رسوایی محض است که حاشا نشود
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود
شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم
هر کسی در به در خانه ی لیلا نشود
دیر اگر راه بیفتیم، به یوسف نرسیم
سرِ بازار که او منتظر ما نشود
لذت عشق به این حسِّ بلا تکلیفی ست
لطف تو شاملم آیا بشود؟ یا نشود؟
پ.ن: هنوز که هنوز است، نمی دانم باید برایت چکار کنم؟!
.
بی ربط نوشت: چقدر حوصله داری تو؟ بیخیال ما شو؛ بگذار همینطوری بی خیال باشیم!!
ولی امر، امام خامنه ای:
((ما تسلیم زورگویى و باجخواهى آمریکا نخواهیم شد. یک عدّه سعى نکنند چهرهى آمریکا را بزک کنند، آرایش کنند، زشتىها و وحشتآفرینىها و خشونتها را از چهرهى آمریکا بزدایند در مقابل ملّت ما، بهعنوان یک دولت علاقهمند، انسانْدوست معرّفى کنند؛ اگر سعى هم بکنند، سعىشان بىفایده است.
در طول تاریخِ اقلاًّ هفتاد هشتاد سال اخیر - البتّه قبل هم خیلى حرفها در تاریخ آمریکا هست [که] نمیخواهیم حالا وارد آن حرفها بشویم - شما نگاه کنید در دنیا، ببینید آمریکا چهکار کرده؟
جنگهایى که آمریکا به راه انداخته است،
انسانهاى بىگناه و غیرنظامىاى که در این جنگها و در غیر این جنگها به خاک و خون کشانده است؛
دیکتاتورهایى که در شرق و غرب دنیا مورد حمایت آمریکا قرار گرفتهاند...
حمایت از تروریسم بینالملل و حمایت از تروریسم دولتى؛ این دولت جعلى جنایتکار صهیونیستى که غاصب فلسطین است، دهها سال است که مورد حمایت آمریکا است؛ مردم را میکُشد، خانهها را خراب میکند، ظلم میکند، جوانها را، زنها را، مردها را، کودکان را به زندان و حبس میکشاند؛ به بیروت حمله کردند، صبرا و شتیلا را نابود کردند، چه، چه؛ همه مورد حمایت آمریکا است.
حملهى به عراق و کشتن دهها هزار انسان - آمارها را ما دقیق نمیدانیم، بلکه گفته میشود تا حدود یک میلیون عراقى را در طول این چند سال اینها مستقیم و غیر مستقیم از بین بردند؛ حالا من نسبت نمیدهم، اقلاًّ دهها هزار، [در صورتى که] یکىاش هم زیاد است - انسانها را در عراق از بین بردند.
شرکتهاى آدمکشى و ترور را - که من یکى [از آنها] را یکوقتى در یک سخنرانى، اسم آوردم: شرکت معروف «بِلَکواتِر» آمریکایى که کار آن آدمکشى است، ترور است - انداختند به جان مردم؛ همین گروههاى تندروِ افراطىِ آدمکشِ تکفیرى را اوّل اینها راه انداختند که حالا در یکجاهایى کمانه کرده و به خودشان هم دارد میخورد.
آمریکا یکچنین دولتى است. بحث سر ملّت آمریکا و مردم آمریکا نیست، آنهاهم مثل بقیّهى مردمند؛ بحث سر رژیم آمریکا است، بحث سر دولت آمریکا است.
چطور میشود این چهره را با بزک و آرایش تغییر داد در مقابل چشم ملّت ایران؟
خود ما ملّت ایران چه کشیدیم؟ از زمان کودتاى بیستوهشتم مرداد، نزدیک به سى سال، بیست و پنج شش سال، حکومت ظالمانهى محمّدرضا - از بیستوهشتم مرداد [سال] ۳۲ تا سال ۵۷ - و بعد هم از پیروزى انقلاب، مرتّب آزار و اذیّت و بدجنسى و خباثت نسبت به ملّت ایران. حالا مردم تحریمِ اخیر را مىبینند؛ اینها از اوّل انقلاب تحریم را شروع کردند. در اوایل انقلاب هرکس خواست علیه انقلاب یک کارى بکند، آمریکایىها از او حمایت کردند. چپ بود، راست بود، نظامى بود، غیر نظامى بود، برایشان فرقى نمیکرد؛ هر کسى علیه نظام جمهورى اسلامى انگیزهاى داشت - در شکل قومیّتها، در شکل آدمهاى گوناگون - هرچه توانستند، کمک کردند
آخرىِ آنچه مردم به چشمشان دیدند، فتنهى سال ۸۸ است. رئیسجمهور آمریکا با کمال وقاحت ایستاد و از فتنهگران در تهران حمایت کرد؛ حالا هم اخیراً دارند حمایت میکنند.
فهرست بدکارىهاى این دولت اینها است.
امروز هم خیلى از نیّتهاى شومى که اینها پشت پرده داشتند و مکتوم نگه میداشتند، دارد بتدریج آشکار میشود.
من امسال روز اوّل سال ۹۲ در مشهد در جوار مرقد ثامنالحجج اعلام کردم؛ گفتم من حرفى ندارم؛ بعضى از مسئولین و دولتمردان - دولتمردان آن دولت، بعد هم دولتمردان این دولت - فکر میکنند در قضیّهى هستهاى ما با آمریکایىها مذاکره کنیم [تا] موضوع حل بشود؛ گفتیم خیلى خب، اصرار دارید شما، در این موضوعِ بالخصوص بروید مذاکره کنید؛ ولى در همان سخنرانى اوّل امسال گفتم من خوشبین نیستم؛ مخالفتى نمیکنم امّا خوشبین نیستم. ببینید مرتّب پىدرپى اظهارات سخیف آمریکایىها را؛…
این همان حرفى است که من اوّل امسال گفتم، بعد هم بارها - قبلها هم گفتیم، بعدها هم گفتیم - مکرّر گفتیم که مسئلهى هستهاى بهانه است براى دشمنى؛ مسئلهى هستهاى هم اگر یک روزى - حتّى به فرض محال - بر طبق نظر آمریکا حل بشود، باز یک مسئلهى دیگرى دنبال آن مىآید؛
الان ملاحظه کنید سخنگویان دولت آمریکا بحث حقوق بشر، بحث موشکى، بحث سلاح و مانند اینها را به میان آوردند. من تعجّب میکنم، آمریکایىها خجالت نمیکشند اسم حقوق بشر را مىآورند. هرکس دیگرى در دنیا ادّعا بکند طرفدارى از حقوق بشر را، دولتمردان آمریکا دیگر نباید این ادّعا را بکنند، با این همه فضاحتى که در کارنامهى آنها نسبت به حقوقبشر هست. از صد رقم حرکت خلاف حقوق بشر آنها، شاید نود رقم، هشتاد رقم آن را مردم دنیا نمیدانند؛ همان ده بیست رقمى که میدانند، یک کتاب قطور سیاه است. زندان گوانتانامو را همه میدانند، زندان ابوغُریب عراق را همه میدیدند، شرکت «بِلَک واتر» را همه دیدند، حملهى به کاروانهاى عروسى افغانها را دیدند، کمک به تروریستهاى نامدار که افتخار میکنند به تروریست بودن خودشان را همه دیدند، عهدشکنىها را دیدند، دروغگویىها را دیدند؛ همهى دنیا اینها را دیده است، باز میگویند حقوق بشر و خجالت هم نمیکشند! واقعاً این مقدار وقاحت در رفتار اینها چیز عجیبى است.
من به شما عرض بکنم کارى که وزارتخارجهى ما و مسئولین دولتى ما شروع کردند، ادامه پیدا خواهد کرد؛ ایران آنچه را قرار گذاشته است و عهد کرده است نقض نخواهد کرد. البتّه مسئولین تلاش خودشان را بکنند، کار خودشان را بکنند، امّا آمریکایىها با انقلاب اسلامى دشمنند، با جمهورى اسلامى دشمنند، با این پرچمى که شما مردم بلند کردید دشمنند و این دشمنى با این چیزها فرو نخواهد نشست؛ علاج مقابلهى با این دشمنى هم فقط یکچیز است و آن، تکیهى به اقتدار ملّى و به توان داخلى ملّى و مستحکم کردن هرچه بیشتر ساخت درونىِ کشور [است]. هرچه در این زمینه ما کار بکنیم، کم است. ))
پی نوشت: این چندباری که ظاهرا" به رسم توفیق اجباری تلوزیون تصویرش را نشان می دهد؛ خوب به چهره اش خیره شو!! این همه تواضع و آرامش با این همه شجاعت و صلابت و اقتدار، در کنار مظلومیتی مضاعف همه باهم یکجا جمع شدنش واقعا" جای تعجب دارد. انگار که یک تنه در مقابل این همه هجمه داخلی و خارجی ایستاده است و به تنهایی دارد بار سنگین مسئولیت این میراث گرانبها را به دوش می کشد. مقتدر مظلومی که در وصف امیرالمومنین گفته اند، واقعا مصداقش همین ولی امر ماست.
پ.ن: با این همه خیلی لجم می گیرد از عده ای که از قِبَل ِ همین انقلاب و نظام و امنیت و آسایش دارند استفاده می کنند و بازهم زبان به تهمت و تخریب و دروغ علیه این انقلاب و این آرمانها می گشایند و چار قُرت و نیمشان هم باقی است. اینها را بنظرم باید دو روز فرستاد سوریه و پاکستان و... تا قدر عافیت را بدانند.
پ.ن: صحبت های دیروزش را در جمع مردم آذربایجان که شنیدم؛ سکوت را جایز ندیدم. ما که از اول گفتیم "بوی بهبود از این اوضاع نمی شنویم!" ولی اجازه هم نخواهیم داد عده ای با آ م ر ی ک ا رفیق شوند و آنرا به پای ما بگذارند.
.
بی ربط نوشت: بزرگی روح ات را میان دستان ات پنهان کن! بزرگ بودن در میان مردمان کوچک، وحشتناک است!
"چ" مثل...
عصر دیروز با برگزاری مراسم اختتامیه سی و دومین جشنواره فیلم فجر پرونده ی این دوره از جلوه گری های هنر هنرمندان ایرانی هم بسته شد و فیلم های نمایش داده شده در این دوره جهت قضاوت های منتقدان و صاحبان اندیشه و قلم، زین پس بیشتر مورد توجه قرار خواهد گرفت.
به هر روی جشنواره فیلم فجر همانند خیلی از اتفاقات عرصه ی فرهنگی کشور، یک اتفاق بزرگ فرهنگی-هنری محسوب می شود و نمی توان نقش موثر آنرا در ارتقاء یا انتزال فرهنگ مردم این مرز و بوم انکار کرد. البته ناگفته نماند که همین اتفاقات فرهنگی خود نیز وامدار فرهنگ ها و ارزشهای سطح جامعه است.
معمولا و اصولا ارزش یک فیلم ارتباط مستقیمی دارد با سوژه ی اصلی که قرار است داستان حول محور آن ادامه پیدا کند و لحظات شاد و غمگین و یا غرورآفرین و خفت بار را رقم بزند. و اتفاقا همین سوژه یا محتوا هم هست که در نگاه اول مخاطب را به سوی خود جذب می کند یا او را از تماشای ادامه ی فیلم بر حذر می دارد.
یکی از محتوا ها و سوژه هایی که با گذشت بیش از بیست سال از وقوع آن و با وجود اینکه شاید به گونه های مختلف و در قالب های گوناگون در طی این چندسال بدان پرداخته شده باشد، اما هنوز هم فرصت های زیادی برای پرداخت دارد، ارزشی است به نام "دفاع مقدس".
سوژه ی نابی که در طی دوره های مختلف جشنواره های سینمایی همه نوع مخاطب را با سلیقه ها و طرز تفکرات مختلف بر روی صندلی سینما نشانده است و با خنده ها و گریه ها و غرورها و شکست های آنان همراه گردانده.
گفتمان سینمای دفاع مقدس هنوز زنده است و با افتخار هنرنمایی می کند.
امسال هم در جشنواره شاهد حضور دو فیلم بسیار زیبا و موفق در همین حوزه ی دفاع مقدس بودیم. فیلم هایی که هم آرای عمومی مردم را از آن خود کرد و هم آرای کارشناسی داوران و منتقدان را.
"شیار 143" و "چ"
شیار143 نرگیس آبیاری علاوه براینکه عنوان بهترین فیلم از نگاه مخاطبان را از آن خود کرد توانست جایزه ویژه هیئت داوران را هم درو کند و پدیده ی جشنواره سی و دوم لقب بگیرد که این نشان دهنده ی اقبال بسیار مردمی به آثار دفاع مقدسی ما می باشد. کما اینکه در گذشته هم مخاطب ایرانی ذائقه ی خود را نشان فیلم سازان و حتی مسئولین فرهنگی داده است؛ به عنوان نمونه انتخاب سریال تلویزیونی "شوق پرواز" (زندگی خلبان شهید عباس بابایی) در جشنواره سریال های تلویزیونی ده ساله ی سیمای ایران به نام (سین مثل سریال) در سال گذشته موجب حیرت تمامی مسئولین فرهنگی-هنری کشور قرار گرفت.
و این تاثیر سرگذشت مادر یک شهید است که با عث می شود که سیمرغ بهترین بازیگر نقش زن هم اهدا بشود به مریلا زارعی برای بازی در شیار 143 و مریلا زارعی در صحبت هایی پس از دریافت جایزه اش از هنرمند متعهد نام ببرد و از تمامی حضار در سالن درخواست کند که : به احترام همه مادران این سرزمین که صبورانه ایستادند و عزیزانشان را در راه این سرزمین دادند؛ بایستند و این مادران را تشویق کنند.
و "چ" ابراهیم حاتمی کیا هم سیمرغ های زیادی را در بخش های مختلف از آن خود کرد که نشان دهنده ی غنای محتوایی و فنی این فیلم است.
*****
غرض از این سطور یادآور کردن ذائقه ی مخاطب ایرانی بود و بیان دغدغه ای شخصی در حوزه ی هنر و هنرمند متعهد...
مردم، شعور، عمو ضرغامی! و دیگران...
باز بگویید چرا مردم روی می آورند به آنتن های ماهواره؟! چرا به تلویزیون ما اعتماد ندارند؟! چرا...؟!
سانسورهای ناشیانه ی عمو ضرغامی و دیگران در حذف کردن انتقادات تنی چند از هنرمندان، چیزی جز توهین به شعور مخاطبان محسوب نمیشد و مسخره تر اینکه مجری که با حضور غافلگیرانه ی خود همه تماشاکنندگان مراسم را سوپرایز می کرد با خنده ها و چشمک های معنی دار خود شعور مردم را بیش از بیش به بازی گرفته بود.
بیش از این حصوله ی نوشتن در رابط با این اقدام مسخره را ندارم، چرا که اعصابم بیشتر داغون می شود!! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
پ.ن: می خواستم بنویسم برایم دعا کنید رفقا؛ دیدم بهتر بنویسم برای همدیگر دعا کنیم رفقا !
.
بی ربط نوشت: این روزها گویا بهشت هم خشکسالی است! این را دیروز از ترک های کف پای مادرم فهمیدم.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
همه چیز در حال گذر است...
من می گذرم، تو می گذری، ما خواهیم گذشت...
گذر شاید آن کودک بازیگوشی باشد که دست در دست مادرش، لی لی کنان همین چند لحظه پیش از کنارت رد شد.
گذر شاید نگاه مسافران اتوبوس هایی باشد که همانطور که بر روی صندلی اتوبوس لم داده اند به تویی که داخل ایستگاه نشسته ای خیره می شوند، ولی خط موردنظر تو خیلی وقت است که نیامده!
گذر شاید حتی یک یاد باشد یک خاطره! یک خاطره ی شیرین از قاب لبخند چهره ی مادر بزرگ یا اخم های زیبای مادر.
گذر حتی می تواند همین امروزی باشد که چند روز است منتظر آمدنش بودی و حالا تمام شده است.
گذر حتی می تواند همین چند کلیک به ظاهر ساده ات در فضای مجازی باشد.
گذر تک تک لحظه های من و توست، همین لحظه هایی که خیلی زود می آیند و می روند؛ همین لحظه هایی که با مهربانی نکردن خرابشان می کنیم.
گذر تیک تاک ساعت رومیزی است...
گذر منم، گذر تویی، گذر ماییم...!
پ.ن: ظاهرا بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم...!
.
بی ربط نوشت: گویند کریم است گنه می بخشد / گیریم که بخشد، از خجالت چه کنم؟!
رئیس جمهور دولت تدبیر و امید:
((ضمناً یادمان باشد از نقد و انتقاد نباید بهراسیم و نباید ناراحت شویم، آزاد بگذاریم هر کس نقد دارد، مخصوصاً نقد سالم، سازنده و دلسوزانه، این بهترین کمک برای ما است، حتی اگر اهداف دیگری هم پشت نقد پنهان شده باشد این دولت به راحتی آن را تحمل خواهد کرد....
من این بحث را نمیشکافم و باز نمیکنم، اما دولت در عمل نشان خواهد داد که آستانه تحمل بالایی خواهد داشت و البته هر جا ضروری باشد، مسائل کشور را مستقیم با مردم در میان خواهد گذاشت.))
ما نقد که چه عرض کنم، یک سوال داشتیم جناب پرزیدنت! این ماجرای قرار داد کرسنت چیه که نمی زارید هیچ کس در رابطه اش صحبت کنه؟؟ شنیدیم چند نفر رو هم ممنوع القلم کردید!! پرداختن به جریان قرارداد کرسنت هم که برای نشریات ممنوع شده!! آقا جدی جدی چه خبره مگه؟! یعنی یه آقازاده اینقدر برش داره؟!
چون حوصله توضیح دادن ندارم، لینک زیر را بازدید کنید لطفا"
پ.ن: در نوع صحبت کردن جناب پرزیدنت! غرور، خود(دولت) برتر بینی و عاری از عیب و نقص بودن خاصی مشاهده می کنم. که گاهی اعصابم رو میریزه بهم!
بی ربط نوشت: امر بمعروف و نهی از منکر هم واجب است ظاهرا، مثل نماز!