نگاه به زندگی
میوه کال خدا را آن روز، می جویدم در خواب
آب، بی فلسفه می خوردم
توت
بی دانش می چیدم
تا اناری ترکی بر می داشت دست فواره خواهش می شد
تا چلویی می خواند سینه از ذوق شنیدن می سوخت
گاه تنهایی صورتش را به پس پنجره می چسبانید
شوق می آمد دست در گردن حس می انداخت
فکر، بازی می کرد
زندگی چیزی بود مثل یک بارش عید، یک چنار پر سار
زندگی
در آن وقت صفی از نور و عروسک بود
یک بغل آزادی بود
زندگی در آن وقت حوض موسیقی بود...
*****
طفل پاورچین پاورچین
دور شد کم کم در کوچه سنجاقک ها
بار خود را بستم، رفتم از شهر خیالات سبک بیرون، دلم از غربت سنجاقک پر
من به مهمانی دنیا رفتم
من به دشت اندوه
من به
باغ عرفان
من به ایوان چراغانی دانش رفتم
رفتم از پله مذهب بالا
تا ته کوچه شک
تا هوای خنک استغنا
تا شب خیس محبت رفتم.
من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق
رفتم ‚ رفتم تا زن
تا چراغ لذت
تا سکوت خواهش
تا صدای پر تنهایی
چیزها دیدم در روی زمین
کودکی دیدم ماه را بو می کرد
قفسی بی در دیدم که در آن روشنی پرپر می زد
نردبانی که از آن عشق می رفت به بام ملکوت
من زنی را دیدم نور در هاون می کوبید
ظهر در سفره آنان نان بود، سبزی بود، دوری شبنم بود، کاسه داغ محبت بود
من گدایی دیدم
در به در می رفت آواز چکاوک می خواست
و سپوری که به یک پوسته خربزه می برد نماز
بره ای را دیدم بادبادک می خورد
من الاغی دیدم ینجه را می فهمید
در چراگاه نصیحت گاوی دیدم سیر
شاعری دیدم هنگام خطاب به گل سوسن می گفت شما
من کتابی دیدم واژه هایش همه از جنس بلور
کاغذی دیدم از جنس بهار
موزه ای دیدم دور از سبزه
مسجدی دور از آب
سر بالین فقیهی نومید کوزه ای دیدم لبریز سوال
قاطری دیدم بارش انشا
اشتری دیدم بارش سبد خالی پند و امثال
عارفی دیدم بارش تننا ها یا هو
من قطاری دیدم روشنایی می برد
من قطاری دیدم
فقه می بردو چه سنگین می رفت
من قطاری دیدم که سیاست می برد و چه خالی می رفت
من قطاری دیدم تخم نیلوفر و آواز قناری می برد...
****
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود
زندگی جذبه دستی است که می چیند
زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است
زندگی
تجربه شب پره در تاریکی است
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطاری است که درخواب پلی می پیچد
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست...
زندگی شستن یک بشقاب است
زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است
زندگی مجذور آینه است
زندگی گل به توان ابدیت
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما
زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره فکر هوا عشق زیمن مال من است
چه اهمیت دارد
گاه
اگر می رویند
قارچ های غربت ؟
به رسم پی نوشت:
قلم فرسایی کردم. اما فقط این اشعار سهراب بود که حرف دلم را میزد:
این نگاه ما به زندگی است که لحظه هایمان را بها می دهد و ثانیه هایمان را ارزشمند می کند. و هرکسی هم برای خودش دریچه ای دارد، که از آن به زندگی می نگرد... و ارزشمند؛ اما نباید فراموش کرد که "سعادت" فقط و فقط یکی است، این مسیر هاست که متفاوت است (الطرق الی الله بعدد أنفس الخلائق). و هرکسی را هم نسبت به درک و فهم و دریچه ی نگاهش در مسیر خودش خواهند سنجید...
سال 1392 هجری خورشیدی هم با تمام خاطرات شیرین و تلخ به سرانجام خودش رسید. امیدوارم که در سال جدید (1393) نوع نگاه مان به هرآنچیزی که دور و برمان است؛ (به انسان ها، به گل های باغچه مان، به دوستان مان، به سوپور محله مان، به درخت های حیاط دانشگاه مان، به تصادف دو ماشین در خیابان، به دیوار نوشت های مسیرمان و...) متفاوت تر بشود، امیدوارم.
و امیدوارم که سال 1393 سال تصمیم های زیبا و قشنگ برای زندگی تان باشد.
.
سال نو مبارک و سرشار از خیر و برکت
.
شکفتن شکوفه های زیبای درختان و بهار هم مبارکتان باد
بی ربط نوشت: سوخت... اما نساخت... مادر...