دردهایم به تو نزدیک ترم کرده طبیب!
عشق رسوایی محض است که حاشا نشود / عاشقی با اگر و شاید و اما نشود
شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم / هر کسی در به در خانه ی لیلا نشود
دیر اگر راه بیفتیم، به یوسف نرسیم / سرِ بازار که او منتظر ما نشود
لذت عشق به این حسِّ بلا تکلیفی ست / لطف تو شاملم آیا بشود؟ یا نشود؟
من فقط رو به روی گنبد تو خم شده ام / کمرم غیر درِ خانه ی تو تا نشود
هر قَدَر باشد اگر دورِ ضریح تو شلوغ / من ندیدم که بیاید کسی و جا نشود
بین زوّار که باشم کرمت بیشتر است / قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود
مُرده را زنده کُنَد خوابِ نسیم حرمت / کار اعجاز شما با دَمِ عیسا نشود
امن تر از حرمت نیست، همان بهتر که / کودکِ گمشده در صحن تو پیدا نشود
بهتر از این؟! که کسی لحظه ی پابوسیِ تو / نفس آخر خود را بکِشد پا نشود
دردهایم به تو نزدیک ترم کرده طبیب / حرفم این است که یک وقت مداوا نشود!
من دخیلِ دلِ خود را به تو طوری بستم / که به این راحتی آقا گره اش وا نشود
بارها حاجتی آورده ام و هر بارش / پاسخی آمده از سمت تو، الّا نشود
امتحان کرده ام این را حرمت، دیدم که / هیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشود
آخرش بی برو برگرد مرا خواهی کُشت / عاشقی با اگر و شاید و اما نشود...
.
پی نوشت: بعضی لحظه ها رو مفت از دست میدیم. و این لحظه ها حتما" نباید گوشه ی دنجی از حرم باشه یا سحرهای ماه رمضون یا وسط ی کار خیر یا ... . این لحظه ها میتونه حتی یک برداشت ساده از زندگی همین آدم هایی باشه که دارن دور و برمون زندگی می کنن یک تجربه ی هرچند کوتاه.
« من از روایت زندگی میهمانان برنامه ماه عسل یک تجربه کسب کردم... »
.
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است/وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد !